ای ز کویت ره گذر بسته


غیرتت بر نظاره در بسته

دسته دسته ز گلشن آمده گل


پیش رخسار تو کمر بسته

نشود خسته تا به تیر نظر


بر جمالت حیا سپر بسته

بر جبینت ز شرم نظاره


قطره قطره گهر عرق بسته

همه شب آسمان بچندین چشم


بر سراپای تو نظر بسته

میگشاید دلت ز نالهٔ ما


بر دعا زان در اثر بسته

جذبهٔ عشق در دل حسنت


عاشقانرا ره سفر بسته

غم تو دل گشاست ز آنرو دل


در اندیشهٔ دگر بسته

تا بکوی توفیض یافته راه


خدمتت را بجان کمر بسته